در روز عاشورا چه گذشت…
روز تاسوعا روزیست که شمر بن ذى الجوشن با نامه ابن زیاد در باب قتل امام حسین علیه السلام وارد کربلا شد.
ابن سعد بر حسب آن نامه، مهیاى قتل آن حضرت شد. لاجرم وقت عصر بود که لشکر خود را بانگ زد که: یا خیل الله ارکبى و بالجنة ابشرى.
جنود نامسعود او سوار شد ورو به سپاه سید الشهداء آوردند در حالیکه آن حضرت در پیش خیمه، شمشیر خود را در بر گرفته بود و سر بزانو نهاده بود و بخواب رفته بود. جناب زینب چون هیاهوى لشکر را شنید، بنزد برادر دوید، عرض کرد: برادر مگر صداهاى لشکر را نمی شنوید که نزدیک شده اند. پس حضرت سر از زانو برداشت و خواهر را فرمود که ای خواهر اکنون رسول خدا را در خواب دیدم که بمن فرمود: تو بسوى من خواهى آمد.
حضرت زینب تا این خبر را شنید، طپانچه بر صورت زد و واویلا گفت. حضرت فرمود که ای خواهر ویل و عذاب از براى تو نیست، صبر کن و ساکت باش، خدا ترا رحمت کند…
پس جناب عباس را فرستاد تا تحقیق کند چه مطلب شده چون معلوم کرد که بناى قتل است، آن شب را حضرت از ایشان مهلت خواست که قدرى نماز و دعا و استغفار بجا آورد و بالجمله این روز، روز اندوه و حزن اهل بیت (ع) است.
شیخ کلینى از جناب صادق علیه السلام روایت کرده که آنجناب فرمود: تاسوعا روزى بود که جناب حسین علیه السلام و اصحابش را در کربلا محاصره کردند و سپاه شام بر قتال آن حضرت اجتماع کردند و ابن مرجانه و عمر سعد خوشحال شدند بسبب کثرت سپاه و بسیارى لشکر که براى آنها جمع شده بود و جناب حسین ع و اصحابش ضعیف شمردند و یقین کردند که یاورى از براى آن حضرت نخواهد آمد و اهل عراق او را مدد نخواهند نمود. پس فرمود پدرم : فداى آن ضعیف غریب .
1) محاصره خیمه ها در کربلا
امام صادق علیه السلام فرمودند: تاسوعا روزی بود که حسین علیه السلام و اصحابش را در کربلا محاصره کردند و سپاه شام بر قتل آن حضرت اجتماع نمودند،و پسر مرجانه و عمر سعد به خاطر کثرت سپاه ولشکری که برای آنها جمع شده بود خوشحال شدند،وآن حضرت و اصحابش را ضعیف شمردند ویقین کردند که یاوری از برای او نخواهد آمد واهل عراق حضرتش را مدد نخواهند نمود.1
2) آمدن امان نامه برای فرزندان ام البنین علیها السلام
در این روز شمر ملعون برای حضرت عباس علیه السلام و برادرانش امان نامه آورد . 2آن لعین خود را نزدیک خیام با جلالت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام رسانید وبانگ برآورد:”أین بنو اختنا”: “پسران خواهر ما کجایند”؟ ولی آن بزرگواران جواب ندادند.امام حسین علیه السلام فرمودند:جواب او را بدهید اگر چه فاسق است.
حضرت عباس علیه السلام در جواب فرمودند:چه می گویی؟شمر گفت:من از جانب امیر برای شما امان نامه آورده ام. شما خود را به خاطر حسین علیه السلام به کشتن ندهید. حضرت عباس علیه السلام با صدای بلند فرمود:”لعنت خدا بر تو وامیر تو (و برامان تو ) باد . ما را امان میدهید در حالیکه پسر رسول خدا را امان نباشد”؟!3
3) در خواست تأخیر جنگ از سوی امام حسین علیه السلام
در عصر تاسوعا امام علیه السلام برای به تعویق انداختن جنگ یک شب دیگر مهلت گرفتتند.4 چون عمر سعد لشکر را آماد? جنگ با امام علیه السلام نمود ومعلوم شد که قصد جنگ دارد،حضرت به برادرش عباس علیه السلام فرمود تا یک شب دیگر مهلت بگیرد.آنها ابتدا قبول نکردند،ولی بعد قبول نمودند که شبی را صبر کنند.5
4)آمدن لشکر تازه نفس به کربلا
در این روز لشکر مجهزی به دستور ابن زیاد از کوفه وارد کربلا شد،وشمر نامه ابن زیاد را آورد.6
5) خطابه امام حسین علیه السلام برای اصحاب
در عصر این روز امام حسین علیه السلام در جمع یاران خطبه ای قرائت فرمودند، و اصحاب اعلام وفاداری نمودند.
6) یک شب مهلت برای راز و نیاز
پس حضرت عباس ( علیه السلام ) نزد سپاهیان دشمن بازگشت و ازآنها شب عاشورا را برای نماز وعبادت مهلت خواست عمربن سعد درموافقت با این درخواست مردد بود وسرانجام ازلشکریان خود پرسید که : چه باید کرد ؟
عمروبن حجاج گفت : سبحان الله اگراهل دیلم ( کنایه ازمردم بیگانه ) و کفارازتو چنین تقاضائی می کردند سزاوار بود که با آنها موافقت کنی .
قیس بن اشعث گفت : درخواست آنها را اجابت کن بجان خودم سوگند که آنها صبح فردا با توخواهند جنگید .
ابن سعد گفت : بخدا سوگند که اگربدانم چنین کنندهرگز با درخواست آنها موافقت نکنم .
و عاقبت فرستاده ابن سعد به نزد حضرت عباس بن علی ( علیه السلام ) آمد و گفت : ما به شما تا فردا مهلت می دهیم اگرتسلیم شدید شما را به نزد عبیدالله بن زیاد خواهیم فرستاد واگر سرباززدید ، دست ازشما برنخواهیم داشت .
منابع: 1 .کافی:ج4 ص 174? 2?اعلام الوری :ج1 ص455? فیض العلام:ص143?بحار الانوار :ج44ص361? 3از مدینه تا مدینه :ص381_382 4?اعلام الوری:ج1 ص455?فیض العلام:ص146?بحارالانوار :ج44ص392? 5 .مناقب ابن شهر آشوب:ج4 ص107? 6?اعلام الوری :ج1 ص455?فیض العلام:ص146? 7? مناقب ابن شهر آشوب:ج4 ص107? فیض الاعلام و وقایع الایام شیخ عباس قمی
منبع: خبرآنلاین
...
عاشورا از ریشة عشر به معنای ده و دهم و تاسوعا از ریشه تسع به معنای نه و نهم است . این لفظ فقط بر نهمین و دهمین روز محرم اطلاق شده است. به لحاظ آن که حوادث مهم کربلا در روز نهم و دهم ماه محرم الحرام اتفاق افتاد، این دو روز را برجسته تر نموده و به نام تاسوعا و عاشورا یعنی روز نهم و دهم محرم الحرام در فرهنگ مسلمانان به ویژه شیعیان از جایگاه خاصی بهره مند شد. ابن اثیر در کتاب «نهایه» میگوید: «عاشورا یک اسم اسلامی است» .(1) همین مطلب را طریحی در «مجمع البحرین» گفته است. (2) البته پیش از واقعه کربلا ، هم پیامبر اسلام(ص) و هم حضرت علی(ع) شهادت امام حسین(ع) را در کربلا پیشگویی کرده بودند. امام حسین(ع) نیز شهادت خود را پیشگویی کرده، به برخی از پیامبران پیشین نیز شهادت آن حضرت وحی شده بود. (3). پس از آن که حضرت امام در کربلا به شهادت رسید، روز عاشورا میان مردم به روز حزن و اندوه شناخته شد و شیعیان علی(ع) آن روز را روز عزا و عزاداری قرار دادند . از این رو به نام عاشورای حسینی شهرت یافت. امام صادق(ع) فرمود: و أمّا یوم عاشورا فیوم أصیب فیه الحسین(ع) صریعاً بین أصحابه و أصحابه حوله صرعی عراة؛(4) عاشورا روزی است که حسین(ع) میان یارانش کشته شد و بر زمین افتاد. یاران او نیز پیرامون او به خاک افتاده و عریان بودند. روز نهم محرّم، تاسوعای سال 61 هجری امام حسین و یارانش در محاصرة نیروهای دشمن بودند. در این روز دشمن آب را به روی اهل بیت امام حسین(ع) و یاران او بسته بود. این روز به دلیل این که بر اهل بیت سخت گذشت و شاید یکی از روزهای بسیار سخت و مصیبتبار برای خاندان پیامبر بود،به عنوان تاسوعای حسینی، مورد توجه شیعیان قرار گرفت. امام صادق(ع) فرمود: «تاسوعا روزی است که حسین(ع) و اصحاب او در کربلا محاصره شدند و سپاه شامیان بر ضد آنان گرد آمد. ابن زیاد و عمر سعد از فراهم آمدن آن همه سوار خوشحال شدند و آن روز، حسین(ع) و یارانش را ناتوان شمردند و یقین کردند دیگر برای او یاوری نخواهد آمد و عراقیان او را پشتیبانی نخواهند کرد».(5) در مقابل شیعیان، بنی امیه و پیروانشان روز عاشورا را روز جشن و سرور قرار دادند. به تدریج دشمنان درباره عاشورا احادیثی ساختند تا آن روز را با فضیلت نشان بدهند، در حالی که آن روز، روز غم و اندوه و مصیبت است. روزی است که بهترین انسان را کشتند، جگر رسول خدا را پاره کردند و زنان و کودکان پیامبر را به اسارت بردند، آیا این روز میتواند روز مبارکی باشد؟! امام صادق(ع) در همین باره میفرماید: بنی امیه و همراهان آنان از شامیان، نذر کردند که اگر امام حسین کشته شد و به سپاهیان (بنیامیه) آسیبی نرسید و حکومت در خاندان ابی سفیان تثبیت شد، روز عاشورا را عید قرار دهند و به شکرانه پیروزی خود، روزه بگیرند. این عمل، به صورت روش و سنتی میان مردم تاکنون ادامه دارد، که ریشه آن از خاندان ابوسفیان است. در این روز، مردم روزه میگیرند و با شادی، با خویشان و بستگان خود،رفتار میکنند.(6) از این رو در زیارت عاشورا آمده است: «اللّهم ان هذا یوم تبرّکت به بنو امیّة وابن آکلة الاکباد».(7) از جمله روایتی که در متون روایی و تاریخی راه یافته آن است که گفته اند: علت نامگذارى روز دهم محرّم به عاشورا آن است که ده نفر از پیامبران به ده کرامت در این روز مورد گرامیداشت الهى قرار گرفته اند.(8) ، در حالی که این سخن صحیح نیست . ابن درید میگوید: «عاشورا یک اسم اسلامی» است و در دوره جاهلیت به این نام معروف نبود. (9) شیخ عباس قمی با اشاره به همین حدیث به نقل از نویسنده «شفاء الصدور» میگوید: بنی امیه روز عاشورا را مبارک میدانستند. در این روز برای خود خرید میکردند و خرید را در آن روز سنّت کرده بودند.آنان در این روز مراسم عید بر پا میکردند، آن روز را روزه میگرفتند و در آن روز طلب حوائج را مستحب میدانستند، برای همین درباره روز عاشورا فضایل و مناقبی ساختهاند و حتی دعائی هم درباره آن درست کردهاند که اولش این است: «یا قابل توبة آدم یوم عاشورا، یا رافع ادریس الی السماء یوم عاشورا، یا مسکّن السفینة یوم عاشورا یا غیاث ابراهیم من النار یوم عاشورا». اینها را ساختهاند تا امر مشتبه شود. آنان در سخنرانی های خود میگویند: هر نبیّ وسیله و شرفی دارد و در روز عاشورا این شرف زیاد میشود، مانند خاموش کردن آتش نمرود برای ابراهیم، قرار گرفتن سفینه نوح کوه جودی، غرق ساختن فرعون در دریا و نجات حضرت موسی از دست فرعون، نجات حضرت عیسی از دست یهودیان. شیخ عباس قمی در ادامه میگوید: شیخ صدوق از میثم تمار نقل کرده امت پیامبر، فرزند پیامبر را میکشند و روز عاشورا که فرزند پیامبر را کشتهاند، روز مبارک قرار میدهند! راوی میگوید: به میثم گفتم: چگونه آن روز را روز مبارک قرار میدهند؟ گفت: آنان در فضیلت آن حدیث جعل میکنند و میگویند: روز عاشورا روزی است که خداوند توبه آدم را پذیرفته با اینکه توبه آدم در ذی حجه پذیرفته شده است.آنان میگویند: در عاشورا، یونس از شکم ماهی نجات یافته، در حالی که در ذی قعده از شکم ماهی نجات یافته است. میگویند: روز عاشورا روزی است که کشتی نوح کنار کوه جودی قرار گرفت در حالی که روز هیجدهم ذی حجه قرار گرفت. آنان میگویند: روز عاشورا دریا برای موسی شکافته شد در حالی که در ربیع الاول شکافته شده بود (10). حضرت امام رضا(ع) میفرماید: «کسی که در روز عاشورا از انجام کارهای مورد نیاز خویش پرهیز نماید، خداوند، حوائج دنیا و آخرت او را برآورده کند و کسی که روز عاشورا را، روز حزن و اندوه و مصیبت و گریه خود قرار دهد، خداوند روز قیامت را، روز شادی و سرور او گرداند و چشمش با دیدن ما در بهشت، روشن گردد.(11) --------------------------------------------------------------------------------------------------------- پی نوشتها: 1- ابن اثیر ، النهایه فی غریب الحدیث ، ج3 ، ص240 2- طریحی، مجمع البحرین ، ماده عشر ، ج3 ، ص186 3- بحارالانوار، ج 44، ص 223 و ص 250. 4- کافی ،ج4، ص147؛بحار، ج45 ، ص 95 . 5 – سفینه البحار، ج 1، ص 312 (ماده تسع). 6- بحارالانوار ، ج45 ، ص 95 – 96. 7- همان، ج 98، ص 295. 8- حیاة الامام الحسین، ج 3، ص 179. 9- الصحیح من سیرة النبی، ج 4، ص 306 . 10- مفاتیح الجنان، ص 476، اعمال روز عاشورا. 11. سید بن طاووس، اقبال الاعمال، ص 578، اعمال روز عاشورا.
...
در روز سوم محرم، امام حسین (ع) در سرزمین کربلا مستقر شدند و عمربن سعد با لشگریان خود وارد صحرای کربلا شد.
طبق تاریخ امام پس از استقرار در سرزمین کربلا دستور برپایی خیمه ها را می دهند، ولی با یک تفاوت بزرگ، در سفرهای گذشته خیمه ها بر روی تپه و بلندی بر پا می شد، اما این بار امام دستور می دهند که خیمه ها بر روی سطح صاف و یا فرورفتگی بر پا شود. شاید منظور از این دستور امام این بود که کودکان و زنان در میدان جنگ و درگیری چیزی را مشاهده نکنند تا دچار ترس و وحشت نشوند.
حربن یزید ریاحی که از سوی دشمن مامور شده بود تا با سپاهیانش راه را بر امام ببندد در مقابل کاروان امام خیمه می زند و در اولین اقدام عبیدالله را از ورود امام به کربلا با خبر می سازد.
خریداری اراضی کربلا
از اتفاقاتی که در روز سوم محرم به روایت تاریخ رخ داده است، خرید زمین کربلا توسط امام حسین(ع) بود. امام زمین کربلا را از اهل نینوا خریدند و شرط کردند که هر کس که علاقمند به زیارت قبور شهدا و قبر حضرت بود او را پذیرایی کرده و هدایت کنند.
ورود عمر بن سعد به کربلا
عبیدالله بن زیاد در روز دوم محرم نامه ای را برای امام ارسال می کند و می نویسد که یزید مرا فرمان داده که یا از تو و یارانت بیعت گرفته و تسلیم ما شوید و یا شما را زنده نگذارم. امام حسین (ع) جواب نامه عبیدالله را نمی دهند و به فرستاده او می فرمایند که برای عبیدالله بن زیاد عذابی سخت در انتظار است.
بدین ترتیب عبیدالله، عمربن سعد را فرمان داده تا به جنگ با امام برود. عمر بن سعد که وعده حکومت بر ری را از عبیدالله گرفته بود از جنگ با امام حسین(ع) می ترسد و فرمان عبیدالله را قبول نمی کند. اما عبیدالله شرط حکومت بر ری را جنگ با امام حسین(ع) می خواند و عمر بن سعد در شرایطی که اطرافیانش او را از این کار منع می کردند قبول کرد که به جنگ با امام حسین(ع) برود.
بالاخره عمر بن سعد در روز سوم محرم با 4 هزار سپاه از اهل کوفه به کربلا داخل می شود.
هنگامی که عمر بن سعد به کربلا وارد شد، عزره? بن قیس احمسی را نزد امام حسین علیه السلام فرستاد تا از امام سؤال کند برای چه به این مکان آمده است و چه قصدی دارد؟ چون عزره از جمله کسانی بود که به امام نامه نوشته و او را به کوفه دعوت کرده بود از رفتن به نزد آن حضرت شرم کرد. پس عمر بن سعد از اشراف کوفه که به امام نامه نوشته و او را دعوت به کوفه کرده بودند خواست که این کار را انجام دهند. تمامی آنها از رفتن به خدمت امام حسین علیه السلام خودداری کردند. ولی شخصی به نام کثیر بن عبدالله شعبی که مرد گستاخی بود برخاست و گفت: من به نزد حسین رفته و اگر بخواهی او را می کشم. عمر بن سعد گفت: چنین تصمیمی را فعلا ندارم، ولی به نزد او برو و از او سؤال کن به چه منظوری به اینجا آمده است؟
کثیر بن عبدالله به طرف امام حسین علیه السلام رفت، ابوثمامه صائدی که از یاران امام حسین علیه السلام بود چون کثیر بن عبدالله را مشاهده کرد به امام عرض کرد: این شخص که می آید بدترین مردم روی زمین است، پس ابوثمامه راه را بر کثیر بن عبدالله گرفت و گفت: شمشیر خود را بگذار و نزد حسین برو! کثیر گفت: به خدا سوگند که چنین نکنم! من رسول هستم، اگر بگذارید، پیام خود را می رسانم در غیر این صورت برمی گردم. ابوثمامه گفت: من دستم را روی شمشیرت می گذارم تو پیامت را ابلاغ کن. کثیر بن عبدالله گفت: به خدا سوگند هرگز نمی گذارم چنین کاری کنی. ابوثمامه گفت: پیامت را به من بازگو تا من آن را به امام برسانم، زیرا تو مرد زشت کاری هستی و من نمی گذارم به نزد امام بروی. پس از این مشاجره و نزاع کثیر بن عبدالله بدون ملاقات بازگشت و جریان را به عمر بن سعد اطلاع داد.
عمر بن سعد شخصی به نام قره? بن قیس حنظلی را به نزد خود فرا خواند و گفت: ای قره حسین را ملاقات کن و از علت آمدنش به این سرزمین جویا شو. قره? بن قیس به طرف امام حرکت کرد، امام حسین علیه السلام به اصحاب خود فرمود: آیا این مرد را می شناسید؟ حبیب بن مظاهر عرض کرد: آری! این مرد، تمیمی است و من او را به حسن رای می شناختم و گمان نمی کردم او را در این صحنه و موقعیت مشاهده نمایم. آنگاه قره? بن قیس آمد و بر امام سلام کرد و رسالت خود را ابلاغ کرد، امام حسین علیه السلام فرمود مردم شهر شما به من نامه نوشتند و مرا دعوت کرده اند و اگر از آمدن من ناخشنودید باز خواهم گشت، قره? چون خواست برگردد حبیب بن مظاهر به او گفت: ای قره? وای بر تو چرا به سوی ستمکاران باز می گردی؟ این مرد را یاری کن که بوسیله پدرانش به راه راست هدایت یافتی. قره? گفت: من پاسخ این رسالت را به عمر بن سعد برسانم، سپس در این امر اندیشه خواهم کرد. پس به نزد عمر بن سعد بازگشت و او را از جریان باخبر ساخت.
نامه عمر بن سعد به عبیدالله بن زیاد
حسان فائد می گوید: من نزد عبیدالله بن زیاد بودم که نامه عمر بن سعد را آوردند و در آن نامه چنین آمده بود: چون من با سپاهیانم در برابر حسین و یارانش پیاده شدم قاصدی نزد او فرستادم و از علت آمدنش جویا شدم، او در جواب گفت: اهالی این شهر برای من نامه نوشته و نمایندگان خود را نزد من فرستاده و از من دعوت کرده اند، اگر آمدنم را خوش نمی دارید باز خواهم گشت. عبیدالله چون نامه عمر بن سعد را خواند گفت: اکنون که در چنگ ما گرفتار شده امید نجات دارد ولی حالا وقت فرار نیست.
نامه عبیدالله بن زیاد به عمر بن سعد
عبیدالله به عمر بن سعد نوشت: نامه تو رسید و از مضمون آن اطلاع یافتم از حسین بن علی بخواه تا او و تمام یارانش با یزید بیعت کنند اگر چنین کرد ما نظر خود را خواهیم نوشت.
چون نامه به دست عمر بن سعد رسید گفت: می پندارم که عبیدالله بن زیاد خواهان عافیت و صلح نیست. عمر بن سعد نامه عبیدالله بن زیاد را به اطلاع امام نرسانید زیرا می دانست که آن حضرت با یزید هرگز بیعت نخواهد کرد.
عبیدالله بن زیاد پس از اعزام عمر بن سعد به کربلا اندیشه سپاه انبوهی را در ذهن می پرورانید.
عبیدالله بن زیاد در نخیله
عبیدالله شخصا از کوفه به طرف نخیله حرکت کرد و کسی را نزد حصین به تمیم که با قادسیه رفته بود فرستاد و او به همراه چهارهزار نفر که با او بودند به نخیله آمده سپس کثیر بن شهاب حارثی و محمد بن اشعث و قعقاع بن سوید و اسماء بن خارجه را طلب کرد و گفت: در شهر گردش کنید و مردم را از اطاعت و فرمانبرداری از یزید و من فرمان دهید و آنان را از نافرمانی و برپا کردن فتنه برحذر دارید و آنان را به لشگرگاه فرا خوانید.
پس آن چهار نفر طبق دستور عمل کردند و سه نفر از آنها به نخیله نزد عبیدالله بن زیاد بازگشتند و کثیر بن شهاب در کوفه ماند و در میان کوچه ها و گذرگاه ها می گذشت و مردم را به پیوستن به لشکر عبیدالله بن زیاد تشویق می کرد و آنان را از یاری امام حسین علیه السلام بر حذر می داشت. عبیدالله گروهی سواره را بین خود و عمر بن سعد قرار داد که هنگام نیاز او وجود آنها استفاده شود و در هنگامی که او در لشگرگاه نخیله بود شخصی به نام عمار بن ابی سلامه تصمیم گرفت که او را ترور کند، ولی موفق نشد به طرف کربلا حرکت کرد و به امام ملحق گردید و شهید شد.
منابع:
سایت مناجات http://www.monajat.org
تقویم شیعه، عبدالحسین نیشابوری، انتشارات دلیل ما، 1387
...
1.خواهرم،ازتوخواهش می کنم که حقوق مراهم کمی رعایت کنی.اگربه حق الناس معتقدی،بدان که حق مرارعایت نکرده ای.اگرمن نخواهم این صحنه ها راببینم چقدر باید سرم رابه پایین بیندازم؟!اصلاًمگرچقدر توان دارم که خودم راکنترل کنم؟!
لطفا حق مراهم اداکن... .
- بهترین یاران
«إِنّى لا أَعْلَمُ أَصْحابًا أَوْلى وَ لا خَیْرًا مِنْ أَصْحابى وَ لا أَهْلَ بَیْت أَبَرُّ وَ لا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَیْتى فَجزاکُمُ اللّهُ جمیعًا خَیْرًا.»:
در شب عاشورا فرمود: من اصحاب و یارانى را بهتر از یاران خود ندیدهام و اهل بیت و خاندانى بهتر و باوفاتر از اهل بیت خود سراغ ندارم، خداوند به همه شما جزاى خیر دهاد.
2..خواهرم،شنیدی صحنه کربلا نشان داد که حتی اگرتاپای جان وآبرویت درخطرباشی وحتی عزیزانت رادرمقابلت قطعه قطعه
کنند بازهم همچنان حجاب مهمترین عمل درمقابل دیده ی نامحرمان وناجوانمردان است.
-اوکه یگانه الگوی استقامت بود.
- بهترین سخن تسلّى بخش
«إِنَّ أَهْلَ الاَْرْضِ یَمُوتُونَ وَ أَهْلَ السَّماءِ لا یَبْقُونَ وَ أَنَّ کُلَّ شَىْء هالِکٌ إِلاّ وَجْهَ اللّهِ الَّذى خَلَقَ الاَْرضَ بِقُدْرَتِهِ وَ یَبْعَثُ الْخَلْقَ فَیَعُودُونَ وَ هُوَ فَرْدٌ وَحْدَهُ»
در مقام تسلّى به خواهر بزرگوارش فرمود: اهل زمین مىمیرند و اهل آسمان باقى نمىمانند و همه چیز رو به فناست، جز ذات پروردگارى که زمین را به قدرتش آفریده، و خلق را برانگیزاند و همه به سوى او باز مىگردند، و او تنهاى یگانه است.
3...خواهرم،مگرعاشورا برای چه بود؟!این همه همهمه وشورازسال61 تا به امروز برای چیست؟ به گمانم چیزی جز خویشتن داری نباشد.
- آزمودگان استوار امام(علیه السلام)
«وَ اللّهِ لَقَدْ بَلَوْتُهُمْ فَما وَجَدْتُ فیهِمْ إِلاّ الاَْقْعَسَ یَسْتَأْنِسُونَ بِالْمَنِیَّةِ دُونى اِسْتیناسَ الطِّفْلِ إِلى مَحالِبِ أُمِّه»
درباره اصحاب خود فرمود: به خدا قسم آنان را آزمودم، دلاور و استوارشان دیدم، به کشته شدن در رکاب من چنان مشتاقند که طفل شیرخوار به پستان مادرش!
غنچه تاغنچه است درحجاب است وهیچ کس هوس چیدن آن رانم کند،اما همین که حجاب سبز خود راکنار نهاد وباز شد،آن راخواهند چیدوقتی که چیدند چندروزی ممکن است درجای مناسب قرارش دهند اما دیری نمی یابدکه پژمرده و
پرپر میشودوآن رادرسطل زباله می اندازند.
...
مولای سر بریده
ای قـدسیان بگریید ، بــا اشک هـای دیــده بـر پیکــر غــریب و بــر آن ســر بــریــده
قـــران نـــاطــق مــا کــردنــد،تکــه تکــه یک تکه اش به صحرا،یک تکه اش به نیزه
آغوش داغدارش رنگین زخون پاک است شـایــد کـه خـون اصغـر یـا اکبـرش چکیـده
بر خـواهرش بگـویید رخت عـزا بپـوشـد عــزم سفــر کنـــد او، بـــا قــامـت خــمیــده
در کربلای عشاق زینب تو کوه صبـــری بـا اینکــه تیــر غـــم ها ،قلب تـو را دریــده
آرام کـن تــو زینب آن مــادران بــی تاب آه ربــاب و لیــــلا تــا عــرشـیــان رسیــــده
بـر نـور چشـم مـولا،سکینــه ی عـفـیـفـه گـو بعـد از ایـن بخـواند، در مـاتمش قصیـده
در کـربـلا رهـا کـن تـن های بـی کفن را راهــی کـوفـه شـو کـه وقت وداع رسـیــــده
بــا ســاربان بـگـو تـو،آهستـه تـر بـرانـد چــون اهــل بیـت مــولا درد و بـلا کشـیـــده
در گوشـه ی خرابـه غسلش بده، کفن کن جســم رقیــه ی پـاک ، مظلــومـه ی شهیــده
با خطبــه هـا بیـان کـن پیغــام کـربـلا را بــر غــافــلان شــامـی ، کـه کـربـلا نــدیــده
بازا دوباره از شام، بــر کـربلا گـذر کن بنـگر کـه خــون مــولا، در کــربـلا دمـیــده
سقــای کربلا را در گوشـه ای نظــر کن بنـگر کــه روح پـاکـش ، از دام تــن رهیـده
در مـاتـم حسینت خـون از فلـک چکیــده یــا بــادهای تـاریـک ، در آسـمـــان وزیـــده
ای چشم ها شما را حق است خون ببارید وقتی که در عزایـش ، خـون از فلک چکیده
سر دادن و تن دادن ، زیبا ترین بلاهاست وقتـی کـه مـرغ دل هـا ، سـوی خــدا پریـده
شایستــه است ما هم،رنگ خـدا بگیـریـم وقتی حسیـن زهـراست ،«مولای سربریده»
سروده ی این حقیر : زهرا پیربالایی
خون باریدن آسمان بعد از شهادت امام حسین(ع)
حضرت زینب(س) در مدخل شهر کوفه خطبه ای ایراد نمودند که به ذکر گوشه هایی از آن
می پردازیم:
راوی گفته:که آن روز،زینب، دختر علی (ع) را دیدم که همانا اشاره کرد به مردم،که ساکت
شوید،پس نفس ها برگشت و زنگ (مرکبها)از کار افتاد.
سپس حضرت زینب فرمود:
«سپاس مختص خداست و درود و رحمت(حق) بر پدرم ،محمد و خاندان اوآن پاکیزگان و
خوبان.»
ایشان در اواخر خطبه فرمودند:«آیا تعجب می کنید که آسمان خون ببارد؟مسلما خواری و
عذاب آخرت بیشتر است،و شما یاری نخواهید شد، پس مبادا مهلت های (الهی) شما را
خوشی بکشاند،خداوند( در مکافات) عجله ای ندارد، و نمی ترسد که خون خواهی و
انتقامش از دست برود،و همانا پروردگار شما در کمینگاه است.»
ما بقی درادامه ی مطلب
ادامه مطلب
ام البنین(س)
روزی حضرت علی(ع) به برادر خود،عقیل،توصیه فرمودند:
«زنی برایم انتخاب کن که از شجاع زادگان باشد،زیرا می خواهم از وی فرزندی شجاع به دنیا
بیاید.»
عقیل،«فاطمه ی کلابیه»،دختر «حزام بن خالد» را انتخاب کرد و به حضرت عرض کرد:
«ایشان همان کسی است که شما می خواهید.»
وقتی که امیر المومنین(ع) از وی، صاحب چهار پسر به نام های حضرت عباس(ع)،عبدالله،
جعفر و عثمان شدند، فاطمه را «ام البنین»خواندند.
این چهار فرزند دلاور،در کربلا در رکاب امام حسین(ع) به شهادت رسیدند.
وقتی خبر شهادت آنان،در مدینه به ام البنین رسید،فرمود:«از فرزندم امام حسین(ع) مرا خبر
دهید!فرزندانم و آنچه زیر آسمان کبود است فدای فرزندم حسین(ع) باد.چرا ابتدا مرا از حال
حضرت ابا عبدالله باخبر نمی سازید؟»
این شدت علاقه ی ام البنین(س) به امام حسین (ع) تنها دلیل کوچک شمردن شهادت فرزندان
خود در برابر شهادت سالار شهیدان امام حسین(ع) بود.
ادامه مطلب
فرا رسیدن ماه خون خدا ، ماه لب تشنگان ، ماه جان بر کفان ،
ماه اسیران ، ماه یتیمان ، ماه غریبان ، ماه شهید و سید و
سالار شهیدان بر تمامی کائنات عالم ،علی الخصوص بر
وجود نازنین مهدی موعود(عج) تسلیت باد.
التماس دعا
...