سفارش تبلیغ
صبا ویژن
وبلاگ عمّارییون وفاطمییون

پرسش :

 

چرا قبر امام حسین ـ علیه السّلام ـ شش گوشه دارد؟

 

 

 

 

 

پاسخ :

 

 در میان اقوال مورخان دربارة چگونگی دفن حضرت سید الشهداء ـ علیه السّلام ـ و یاران باوفای آن حضرت اندک تفاوتی، دیده می‌شود؛ جهت روشن شدن موضوع به تشریح بعضی از آنها می‌پردازیم:

 

الف. مرحوم مفید پس از ذکر اسامی هفده نفر از شهیدان بنی‌هاشم که همگی از برادران و برادرزادگان و عموزادگان امام حسین ـ علیه السّلام ـ بودند، می‌فرماید: آنان پایین پای آن حضرت در یک قبر (گودی بزرگ) دفن شدند و هیچ اثری از قبر آنان نیست و فقط زائران با اشاره به زمین در طرف پای امام ـ علیه السّلام ـ آنان را زیارت می‌کنند و علی بن الحسین ـ علیهم السّلام ـ (علی اکبر) از جملة آنان است، برخی گفته‌اند: محل دفن علی اکبر نسبت به قبر امام حسین ـ علیه السّلام ـ نزدیک‌ترین محل است.[1]

 

ب. و نیز می‌گوید: ‌پس از بازگشت عمر بن سعد از کربلا، جماعتی از بنی‌اسد که در غاضریه سکونت داشتند، آمده و بر پیکر امام حسین ـ علیه السّلام ـ و یارانش نماز گذاردند و آن حضرت را همان جایی که الآن قبر اوست دفن کردند و علی ابن الحسین (علی اکبر) ـ علیه السّلام ـ را در پایین پای پدر به خاک سپردند، سپس برای دیگر شهیدان از اهل بیت و اصحاب، حفیره‌ای کندند و همة آنان را در آن حفیره به صورت دسته جمعی دفن کردند و عباس بن علی ـ علیه السّلام ـ را در راه غاضریّه، در همان محلی که به شهادت رسید و اکنون قبر اوست به خاک سپردند.[2]

 

ج. در بعضی از روایات آمده است: امام سجاد ـ علیه السّلام ـ (با قدرت امامت و ولایت) به کربلا آمد و بنی‌اسد را سرگردان یافت، چون که میان سرها و بدن‌ها جدایی افتاده بود و آنها راهی برای شناخت نداشتند، امام زین العابدین ـ علیه السّلام ـ از تصمیم خود برای دفن شهیدان خبر داد، آن گاه به جانب جسم پدر رفت، با وی معانقه کرد و با صدای بلند گریست، سپس به سویی رفت و با کنار زدن مقداری کمی خاک قبری آماده ظاهر شد، به تنهایی پدر را در قبر گذاشت و فرمود: با من کسی هست که مرا کمک کند و بعد از هموار کردن قبر، روی آن نوشت: «هذا قبر الحسین بن علی بن ابی طالب الّذی قتلوه عطشاناً غریباً»؛ این قبر حسین بن علی بن ابی طالب است، آن حسینی که او را با لب تشنه و غریبانه کشتند. پس از فراغت از دفن پدر به سراغ عمویش عباس ـ علیه السّلام ـ رفت و آن بزرگوار را نیز به تنهایی به خاک سپرد.

 

سپس به بنی‌اسد دستور داد تا دو حفره آماده کنند، در یکی از آنها بنی‌هاشم و در دیگری سایر شهیدان را به خاک سپردند، نزدیک‌ترین شهیدان به امام حسین ـ علیه السّلام ـ فرزندش علی اکبر ـ علیه السّلام ـ است؛[3] امام صادق ـ علیه السّلام ـ در اینباره به عبدالله بن حمّاد بصری فرموده است: امام حسین ـ علیه السّلام ـ را غریبانه کشتند، بر او می‌گرید کسی که او را زیارت کند غمگین می‌شود و کسی که نمی‌تواند او را زیارت کند دلش می‌سوزد برای کسی که قبر پسرش را در پایین پایش مشاهده کند.[4]

 

گر چه بعضی از مطالب در کیفیت به خاک سپاری امام حسین ـ علیه السّلام ـ و این که چه کسی امام حسین ـ علیه السّلام ـ را دفن کرده، در این نقل‌ها متفاوت است، ولی از مجموع آنها یک نکته قابل استفاده است که به عنوادن نتیجه ارائه می‌گردد و آن این که: قبر علی اکبر ـ علیه السّلام ـ در پایین پای امام حسین ـ علیه السّلام ـ قرار دارد.

 

نتیجه: بنابراین می‌توان ادعا کرد که ضریح کوچکی که بر ضریح حضرت سیدالشهدا ـ علیه السّلام ـ متصل است و در طرف پایین پای آن حضرت قرار دارد و از مجموع دو ضریح یک ضریح شش گوشه درست شده به احترام علی اکبر ـ علیه السّلام ـ و به نام آن حضرت است.

 

عبدالرّزاق حسنی ضریح امام حسین ـ علیه السّلام ـ را چنین توصیف کرده است:

 

«ضریح امام حسین ـ علیه السّلام ـ عبارت است از: یک بلندی (صندوق مانند) چوبی که به عاج زینت شده و روی آن دو مشبک[5] قرار دارد،‌ مشبک داخلی از فولاد گران قیمت و مشبک خارجی از نقرة‌ روشن سفید است... به مشبک خارجی مشبک دیگری بدون این که مانعی بین آن دو باشد، متصل است و فقط از هر طرف به اندازة ‌یک متر کوتاه‌تر از مشبک خارجی متعلق به امام حسین ـ علیه السّلام ـ است و زیر آن مشبّک قبر علی بن الحسین ـ علیهم السّلام ـ است که همراه پدر در یک روز شهید شده و در کنار پدر دفن گردیده است.[6]

 

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

 

1. الارشاد، شیخ مفید.

 

2. مقتل الحسین، عبدالرزاق موسوی مقدم.

 

3. موجز تاریخ البلدان العرافیه، عبدالرزاق حسنی.

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

[1] . مفید، الارشاد، سلسلة مؤلفات شیخ مفید، دار المفید للطباعة و النصر و التوزیع، ج11، صص 125 ـ 126، جزء 2.

 

[2] . مفید، همان، ص 114؛ خلیلی، ‌جعفر، موسوعة العتبات المقدسه قم-کربلا، بیروت، منشورات مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، چاپ دوم، 1407 ق، ص 73، جزء8.

 

[3] . عبدالرزاق الموسوی، المقرم، مقتل الحسین ـ علیه السّلام ـ ، تهران، قسم الدراسات الاسلامیه، مؤسسه البعثة، ص320 ـ 321.

 

[4] . قمی، جعفر بن محمد، ابن قولویه، کامل الزیارات، مؤسسه نشر الفقاهه، چاپ اول، 1417 ق، صص 537 ـ 538، المقرم، همان، ص321.

 

[5] . هر چیز سوراخ، سوراخ پنجره مانند را مشبک ‌گویند.

 

[6] . خلیلی، جعفر، موسوعة العتبات المقدسه، قسم کربلا، جزء 8، بیروت، منشورات مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ص 182، به نقل از حسنی، عبدالرزاق، موجز تاریخ البلدان العراقیّه.




...

طبقه بندی:
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 92/8/13 توسط حسین صمیمی فر | نظرات ()

پرسش :

 

 در حالات و وقایع کربلا وارد شده که عده‌ای از سپاه یزید می‌گفتند که به امام ـ علیه السّلام ـ سنگ بزنید و... که ثواب بیشتری دارد و برای کشتن امام ـ علیه السّلام ـ قصد قربت هم کرده بودند. آیا واقعاً آنها امام را نمی‌شناختند و فکر می‌کردند که امام بر یزید طغیان نموده است؟ اگراین طور است آیا بر عمل آنها در کشتن حضرت ثواب هم مترتب است؟ به خاطر این که قصد آنها خیر بوده؟ آیا آنها جاهل قاصر نبودند؟ توضیح دهید.

 

 

 

 

 

پاسخ :

 

 با توجه به کتب تاریخی که در قضایای کربلا نوشته شده است، و با مراجعه به منابع و مطالعة دقیق آنها، مطالب و حقایقی را کشف می‌کنیم که انسان با شنیدن از دیگران و یا شرکت در مجالس روضه خوانی غیر معتبر نمی‌تواند به عمق مطلب برسد و چه بسا خبری و قضیه‌ای را معکوس و یا مدح و قول شخصی را، از فرد دیگری بشنود و یا دشمنی را دوست انگارد، به هر حال باید سراغ اصل را گرفت و حقیقت را جویا شد. بنابراین در واقعة کربلا، آن چیزی که از طرف سران لشکر دشمن القاء می‌شد، حیله و نیرنگ و آلوده سازی افکار مردم و معکوس جلوه‌دادن حقایق بود که از جمله این ترفند‌ها، سخنان فریب کارانه و وسوسه انگیز عمر بن سعد بود که در کربلا بعد از نماز عصر به یاران خودش، این جمله را گفت: «یا خَیل الله إرکبی و أبشری»،[1] که تودة لشکر را برای حملة به لشکر امام حسین ـ علیه السّلام ـ تحریک و تشجیع نمود. و خود اولین تیر را پرتاب کرد و هر کدام از لشکریان تیری به کمان گذاشته و به تبعیت از عمر بن سعد، تعدادی از اصحاب امام حسین ـ علیه السّلام ـ را به شهادت رساندند. و این شیوة حیلة جنگی و تخدیر افکار بر علیه حق، از طرف سپاه دشمن به خاطر متاع قلیل دنیا و شهرت و مقام دنیوی کار ساده و معمولی بود، چرا که اینان در اثر حرام خواری و طغیان و سرکشی در برابر امام زمان خودشان، پشت به حقیقت کردند، و در عین اعتقاد ظاهری به فرزند فاطمه ـ سلام الله علیها ـ به روی او شمشیر کشیدند و همگان را بر علیه او شوراندند. و البته آنان که در سپاه کفر جمع شده بودند به خوبی می‌دانستند که جنگ با امام حسین ـ علیه السّلام ـ، در حکم جنگ با خدا و پیامبر اوست، و به همین جهت که امام را می‌شناختند، تعدادی در اثنای راه از لشکر دشمن جدا شده و فرار کردند. نوشته‌اند که: فرمانده‌ای که از کوفه با هزار رزمنده حرکت کرده بود، چون به کربلا می‌رسید فقط سیصد یا چهار صد نفر و یا کمتر از این تعداد همراه او بودند و بقیه به علت اعتقادی که به این جنگ نداشتند، اقدام به فرار کرده بودند.[2] پس معلوم می‌شود که تا زمان جنگ و قیام عاشورا، کسی نمانده بود که حقیقت بر او پوشیده باشد و طرفین جنگ را نشناسد و یا این که جاهل به مسأله باشد. بلکه همگی آنان که در جبهة مقابل امام صف کشیده بودند و به پیکار خود با امام خودشان کمر بسته بودند و قصد کشتار او و اصحابش را داشتند، کاملاً آگاه بودند.

 

و از جمله دلایلی که شناخت و آگاهی لشکر کفر نسبت به امام ـ علیه السّلام ـ را می‌رساند، محتوای سخنان و خطبه‌هایی است که امام حسین ـ علیه السّلام ـ خود را معرفی فرموده و آنان را از جنگ و خونریزی و هتک حرمت آل الله و انتخاب راه شقاوت نهی فرمودند.[3]

 

در این جا ترجمة بعضی از فرمایش و خطبة آن حضرت را که در برابر سپاه دشمن ایستاده و در مقابل آن سیل خروشان کفر که عمر بن سعد نیز در میان اشراف کوفه بود، می‌آوریم: شما را می‌بینم که برای انجام کاری در این جا اجتماع کرده‌اید که خدا را به خشم آورده‌اید، و خدا روی از شما برتافته و عقابش را بر شما نازل کرده و از رحمت خود شما را دور ساخته است. نیکو پروردگاری است خدای ما، و شما بد بندگانی هستید که به طاعت او اقرار کرده و به رسولش ایمان آورده ولی بر سر ذریه و عترت او تاختید و تصمیم بر قتل آنها گرفتید، شیطان بر شما غالب گردید و خدای بزرگ را از یاد بردید، هلاک باد شما و آن چه می‌خواهید. انا لله و انا الیه راجعون. اینان جماعتی هستند که پس از ایمان کافر شدند، دور باد رحمت پروردگار از ستمگران... .[4]

 

و نیز هنگامی که اصحاب امام ـ علیه السّلام ـ با سپاه عمر به سعد درگیر شدند و آتش جنگ برافروخته شد، در آن هنگام نیز امام ـ علیه السّلام ـ فریاد برآورد که: أما مُغیثٍ یُغیثُنا لوجه الله؟ أما من ذابّ یَذُبُّ عن حَرم رسولِ الله؟

 

ترجمه: آیا فریاد رسی است که ما را به خاطر خدا یاری دهد؟ آیا مدافعی هست که از حرم رسول خدا دفاع نماید؟![5]

 

و از جملة‌ دلیل بر این که، آگاهانه با آن حضرت جنگیدند، در خواست جایزه از یزید و سران سپاه و انتظار تشویق آنان می‌باشد، پس با آن همه خطبه‌هایی که آن حضرت در مقابل سپاه کفر و یزیدیان ایراد فرمودند و همگی صدای حضرت را می‌شنیدند، و با آن اشخاص سرشناس و معروف که در هر دو صف ـ حق و باطل ـ حضور داشتند و دائماً از جنگ با فرزند زهرا ـ سلام الله علیها ـ و امام معصوم سخن می‌راندند و اصلاً صحنه و وضع ظاهری و حرکات هر دو سپاه کاملا برای هر شخصی که در آن جا بود، حاکی از افکار و نیات آنان داشت، و کسی نمی‌تواند دلیلی بر جهل داشته باشد و یا این که بگوید، چون عده‌ای جاهل بودند، قصدشان از جنگ، خیر بوده! چرا که قبل از واقعة کربلا و حتی در خود صحنة کربلا و جنگ، چندین بار، دوست از دشمن و حق از باطل ممتاز می‌گشت و خودشان و نیت و هدف‌شان را مشخص می‌کردند و حتی بعضی‌ها قصد پلیدشان را بر زبان می‌آوردند، چنان که در تاریخ آمده سنان بن انس نخعی هنگامی که پیکر پاک أبا عبدالله الحسین ـ علیه السّلام ـ در گودال قتلگاه افتاده بود، فرود آمد و شمشیر بر حلق شریف او زد و می‌گفت: من سر ترا از جدا می‌کنم و می‌دانم پسر پیغمبری، و مادر و پدرت از همه بهترند، آن گاه آن سر مقدس را جدا کرد.[6]

 

بنابراین در جریان کربلا، جاهل قاصری نبود و همگان، امام و هدف او را می‌شناختند، و هم اینان شریک در قتل آن حضرت و اسیر گشتن آل الله ـ علیهم السّلام ـ و شریک جنایاتی که در اثر تقصیر و اهمال کاری آن نامردان شده می‌باشند.

 

برای مطالعه بیشتر به کتاب نفس المهموم شیخ عباس قمی و قصه کربلا علی نظری منفرد مراجعه نمایید.

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

[1] . ابو مخنف، الأزدی وقعة الطفّ، تحقیق الشیخ محمد هادی الیوسفی الغروی، موسسه النشر الاسلامی لجماعة المدرسین بقم، چاپ اول 1367، ص 193.

 

[2] . علی نظری منفرد، قصة کربلا، انتشارات سرور، چ چهارم، 1377 ش، ص 228، به نقل از حیاة الامام الحسین، 3/118.

 

[3] . علی نظری منفرد، قصة کربلا، انتشارات سرور، چ چهارم، ج 2، ص 259، به نقل از حیاة الامام الحسین، 3/184.

 

[4] . علامة مجلسی، بحار الانوار، ج 45، چاپ دار الکتب الاسلامیه، ص 45، و علی نظری منفرد، قصة کربلا، چاپ چهارم، ص 273.

 

[5] . علی نظری منفرد، قصة کربلا، انتشارات سرور، چ چهارم، ج 2، ص 290.

 

[6] . ابوالحسن شعرانی، دمع السّجوم ترجمه نفس المهموم، شیخ عباس قمی، چاپ انتشارات علمیه اسلامیه، 1374، ص 195.




...

طبقه بندی:
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 92/8/13 توسط حسین صمیمی فر | نظرات ()

پرسش :

 آیا امامت ارثى است؟ اگر ارثى نیست، چگونه از امام حسین(ع) به بعد، امامت به فرزندان ایشان یکى پس از دیگرى رسیده است؟

 

 

پاسخ :

 برای روشن شدن جواب باید هم در معنا و مفهوم ارث دقت کنیم و هم امامت را بازشناسیم، تا بفهمیم آیا امامت می‌تواند موروثی باشد و چرا این نسل و افرادی از این سلسله به امامت رسیده‌اند؟

1- ارث یعنی دارایی‌هایی که فرد در طول عمر خود کسب کرده، ملک و مال اوست و با مردن او به خویشاوندان نزدیک منتقل می‌شوند. کسی که در دوران زندگی خود زمین بایری را آباد کرده، بنایی ساخته، طلا و جواهری ذخیره نموده و... اموال و دارایی‌ها که متعلق به اوست، پس از مرگ وی به نزدیکان او(به ترتیبی که در کتب فقه آمده) منتقل می‌شود؛ اما این فرد علاوه بر اموال و دارایی‌ها،‌ یکسری حالات و روحیّات هم پیدا کرده، با مجاهدت و ریاضت و عبادت، به یقین، علم، بردباری، کنترل خشم و دیگر فضائل اخلاقی هم آراسته گردیده است اما این حالات و روحیات از او جدایی ناپذیرند و صفات روحی و ذاتی وی شده‌اند و پس از ایشان به عنوان اموال او باقی نمی‌مانند تا به خویشاوندان وی به ارث برسد.

البته گاه به اصطلاح عرفی و مجازی می‌گویند: شاگردان وی وارث علم اویند یا فرزند او وارث حلم و بردباری اوست؛ یعنی شاگردان توانسته‌اند از او یاد بگیرند و از چشمة علم وی سیراب شوند یا فرزند او توانسته مانند پدر به زینت بردباری آراسته گردد، نه اینکه به معنای واقعی علم یا حلم از متوفی به آنان انتقال یافته باشد. امامت از اموال و دارایی‌های اکتسابی امام نیست و میراث ایشان نمی‌باشد، تا پس از او به فرزندش یادگیری به ارث برسد.

2 – آنچه وارث را شایستة ارث بردن می‌کند، فقط انتساب نسبی یا سببی است، یعنی همین که فرزند یا همسر متوفی باشد، برای ارث بردن کافی است و شرط دیگری لازم نیست.

ممکن است بین وارث و متوفی هیچ همسانی وجود نداشته باشد، مثلاً متوفی فردی دانشمند، فاضل، پارسا و معنوی است، ولی وارث نادان، بی تقوا،‌مادی و اهل فساد است، ولی چون با متوفی رابطه نسبی دارد، از او ارث می‌برد اما امامت این گونه نیست و کسی که منصب امامت را عهده دار می‌گردد، باید صلاحیت‌های فوق‌العاده داشته باشد.

3 – حکومت در گذشته اکتسابی و ملک به حساب می‌آمد، زیرا یک فرد که قدرت،‌زور و تدبیر داشت، با استفاده از این توانایی‌ها بر مملکتی حکومت می‌کرد و ریاست خود را بر مردم تحمیل می‌نمود یا با سرنگون ساختن حاکمان پیشین،‌حکومت را به دست می‌گرفت، و چون خودش و عموم جامعه حکومت را ملک او می‌دانستند، آن را پس از مرگ او، ملک فرزندانش به حساب می‌آوردند. این مطلب گرچه مورد قبول عموم در زمان‌های گذشته بود، ولی پشتوانه محکم عقلی نداشت و امروزه کاملاً مردود است، از این رو نظام حکومتی پادشاهی تقریباً از بین رفته است و عقل امروز آن را نمی‌پذیرد.

اما امامت ملک نیست و نمی‌تواند ارث باشد و افراد به صرف داشتن رابطة نسبی، صلاحیت به عهده گرفتن منصب امامت را نمی‌یابند.

امامت، نیابت از پیامبر است. پیامبر وحی را از فرشتة وحی می‌گیرد و به مردم ابلاغ می‌کند و تفسیر و تبیین آن را برعهده دارد. پس از پیامبر وظیفة تبیین و تفسیر وحی به عهدة امام است. امام باید مانند پیامبر معصوم باشد تا بتواند مرجع مطمئن هدایت و تبیین وحی گردد.

هم چنان که تعیین رسول توسط خداوند است، تعیین امام هم توسط اوست، زیرا امامت مانند نبوت، از رسالت‌های الهی است و خداوند می‌داند چه کسی را برای این وظیفه تعیین کند: «الله أعلم حیث یجعل رسالته؛ خداوند بهتر می‌داند رسالتش را کجا قرار دهد».(1)

خلاصه اینکه: امامت شأنی اکتسابی نیست، بلکه به تعیین خداوند است، زیرا امام باید از صفات درونی و قابلیت‌هایی برخوردار باشد که تنها خداوند از آن عالم است. علاوه بر آن کسی شایستة به عهد گرفتن نبوت و امامت است که به مقام برگزیدة خدا رسیده باشد:

«الله یصطفی من الملائکة رسلاً و من الناس؛ خداوند از بین ملائکه و مردم رسولانی برمی‌گزیند و اختیار می‌کند».

برگزیدة خدا باید پاک و مطهر باشد و پلیدی و ناپاکی شرک و کفر و ظلم او را نیالوده باشد و به عبارت دیگر معصوم باشد، از این رو وقتی پروردگار با علم به قابلیت حضرت ابراهیم پس از آزمون، مقام امامت او را اعلام می‌دارد، در پاسخ به درخواست آن حضرت که این مقام را برای فرزندان و ذریة خود درخواست کرد، فرمود: «عهد و پیمان من به ظالمان نخواهد رسید».(3)

این بیان خداوند روشن می‌سازد که مقام امامت نمی‌تواند موروثی باشد،‌که اگر چنین بود، مطمئناً درخواست پیامبرش را رد نمی‌کرد. پس آیه می‌فهماند که باید شخص قابلیت داشته باشد تا امام شود،‌ نه اینکه فرزند امام یا پیامبری چون حضرت ابراهیم خلیل الله باشد.

بنابراین امامت شأنی خدایی است که فقط بندگان صالح و پاک به انتخاب خداوند عهده دار آن می‌گردند. اگر خداوند امامت را در نسل امام علی‌(ع) قرار داد، از این رو بود که افرادی طاهر و پاک و سرآمد بودند.

امامان معصوم در بین بقیه افراد اهل بیت رسالت، از ویژگی‌هایی برخوردار بودند که آنان را سرآمد ساخته، شایستگی بخشیده و به مقام برگزیدگی از جانب خداوند مفتخر ساخت. خداوند آنان را شایسته و صالح دید که مأموریت تبیین دین و هدایت مردم را به آنان واگذار کرد.

اگر فرزندان امام حسین(ع) را امام میدانیم، به خاطر این است که امامت آنان توسط خدا تعیین شده، نه بدین لحاظ که امامت امری ارثی است و پس از یک امام باید به فرزند وی منتقل گردد.

اگر(بر فرض محال) خداوند، پس از امام حسین دیگری را امام قرار داده بود، بر ما لازم بود که امامت وی را بپذیریم. درمیان فرزندان امامان نیز پسرانی وجود داشتند که انسان‌های نیک بودند مانند حضرت ابوالفضل، اما عهده‌دار مقام امامت نبودند؛ زیرا از تمامی شرایط لازم برای برعهده گرفتن این مقام برخوردار نبودند. آنها خود بر این حقیقت آگاه بودند و هیچ گاه ادعای امامت نداشتند، یا به عنوان این که ارثی از پدر باشد، به نزاع برنمی‌خاستند،‌مانند فرزندان پادشاهان! اگر کسی چون جعفر کذاب ادعای امامت کرد، از طرف شیعیان کذب او آشکار شد، زیرا نشانه‌های امامت را در او نمی‌دیدند، اگر چه فرزند امام بود.

از طرف دیگر باید امام کسی باشد که به مقام عصمت و پاکی رسیده باشد تا شایسته مقام امامت گردد،‌همان گونه که خداوند فرمود: عهد و پیمان او (امامت) به ظالمان نخواهد رسید. ظلم معنای عامی است که شامل هر گناه و معصیت می‌شود؛ پس باید امام از هر گناه و معصیت پیراسته باشد.

حال اگر امام پس از خود شخصی را که عهده دار مقام امامت باشد، از طرف خداوند معرفی نماید.

مطمئناً کسی خواهد بود که شایستگی ذاتی و درونی آن را داشته باشد؛ زیرا در غیر این صورت،‌گناه و معصیتی بالاتر از این نیست که کسی را طرف خداوند معرفی نماید که خدا او را اراده نکرده است،‌یا کسی را که شایسته این مقام نیست، صرفاً به جهت فرزند بودن او معرفی نماید.

بنابراین اگر وجود آن امامان بزرگ را در نسل واحدی شاهدیم، به خاطر وجود تمام شرایط لازم معنوی در این خاندان شریف است. از سوی دیگر وابسته به کنش‏های اختیاری آنان است، که لحظه به لحظه عمر و ارتباط محکمشان با خدا و دوری از هرگونه آلودگی و مبارزه وجهاد بیامان در راه خدا و... موجب برتری آنان بر دیگر منسوبان به خاندان پیامبر(ص) است.

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------

پی‌نوشت‌ها:

1. انعام(6) آیه 124.

2. بقره(2) آیه 124.




...

طبقه بندی:
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 92/8/13 توسط حسین صمیمی فر | نظرات ()

پرسش :

 

 چرا دنباله امامان بعد از امام حسین(علیه السلام) از فرزندان و خاندان امام حسن(علیه السلام) شروع نشده است؟

 

 

 

 

 

پاسخ :

 

 از متون دینی و روایات استفاده می‏شود که امامان معصوم(ع) توسط خداوند به امامت و رهبری منصوب شده‏اند. بدین گونه نبوده است که ائمه(ع) فرزندان خویش را به عنوان رهبر منصوب نمایند و یا مردم در انتخاب آن‏ها نقش داشته باشند؛ تا گفته شود چرا بعد از امام حسین(ع) امامان از فرزندان امام حسن(ع) گزینش نشده و امامت به فرزندان وی منتقل نشده است.

 

در اسلام امامت و رهبری از اهمّیّت ویژه‏ای برخوردار است تا آن جا که از آن به عنوان عهد الهی یاد شده است.(1) این مقام باید به کسانی داده شود که لیاقت و شایستگی‏های ذاتی و اکتسابی داشته باشند. خداوند خطاب به حضرت ابراهیم(ع) که خواسته بود منصب امامت به فرزندان و دودمان وی منتقل شود فرمودند: ".. لاینال عهدی الظّالمین؛(2) پیمان من - یعنی امامت - هرگز به ستمکاران نمی‏رسد". این آیه بیانگر عظمت و بزرگی این مقام است.

 

انتصاب رهبر از سوی خداوند بهترین گزینه و راهکار معقول و منطقی است، زیرا خداوند مصالح و مفاسد مردم را دانسته و کسانی را برای رهبری گزینش می‏کند که لیاقت داشته باشند: "اللَّه أعلم حیث یجعل رسالته".(3)

 

به سبب لیاقت و قابلیّت‏های امامان معصوم(ع) بود که آن‏ها حکومت و مرجعیت دینی را حق خود می‏دانستند، چنان که امام حسین(ع) در برابر فرماندار مدینه بدان تصریح نمود.(4) بنابراین امامت بر اساس شایستگی اعطا شده به آن شایستگی‏ها خداوند آگاهی دارد و این شایستگی‏ها در اولاد امام حسین(ع) وجود داشت.

 

در بعضی از روایات تصریح شده است که ائمه(ع) به دستور خداوند به منصب امامت و رهبری منصوب شده‏اند و اسامی نیز بیان شده است.

 

جابربن عبداللَّه انصاری از پیامبر اسلام(ص) در خصوص پیشوایان بعد از حضرت پرسید که از فرزندان علی بن ابی طالب چه کسانی جانشینان شما هستند؟

 

فرمودند: "حسن و حسین (که آقای جوانان اهل بهشت هستند) سپس زین العابدین، پس از او باقر محمد بن علی (که او را ملاقات خواهی کرد. هرگاه او را ملاقات نمودی، سلام مرا به او برسان) پس از او جعفر فرزند محمد، پس از او موسی فرزند جعفر، پس از او علی فرزند موسی، سپس محمد بن علی و پس از او علی بن محمد، سپس حسن بن علی و پس از او فرزندش مهدی. او کسی است که جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد، بعد از آن که پر از ظلم و جور شده است. ای جابر! آن‏ها خلفا و جانشینان من از فرزندان و عترت من هستند. هر کس آن‏ها را اطاعت کند، مرا اطاعت کرده و هر کس آنان را نافرمانی نماید، مرا نافرمانی کرده است. هر کس یکی و یا همه آن‏ها را انکار کند، گویا مرا انکار نموده است. به وجود آن‏ها خداوند جهان را نگهداشته است و حفظ و بقای جهان نیز به واسطه آن‏ها حفظ می‏شود تا زمانی که خدا بخواهد".(5)

 

پی نوشت‏ها:

 

1.بقره (2) آیه 124؛ پیام قرآن، ج 9، ص 27.

 

2.همان، آیه 124.

 

3.انعام (6) آیه 124.

 

4.مثیرالاحزان، ص 24.

 

5.بحارالانوار، ج 27، ص 119 - 120.

 




...

طبقه بندی:
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 92/8/13 توسط حسین صمیمی فر | نظرات ()

 

مقاله ای درباره ی قیام امام حسین(ع)

مقدمه

امام حسین (ع)سرور آزادگان جهان ویکی از مظلوم ترین انسان های تاریخ بوده است و خواهد بود.حماسه ی جاودانه ی او در کربلا ماندگارترین صحنه ها را در ذهن وارد می کند که این خود نشان از حب و علاقه ی ما به آن امام همام دارد.حالا می خواهیم قیام امام حسین(ع) را به زبانی شیوا بیان کنیم.با ما در ادامه ی این مقاله همراه باشید. این مقاله تقدیم بر دلدادگان حسینی و پدر ومادر عزیزم 


1.از کودکی تا حج نیمه تمام

امام حسین (ع)در 3 شعبان سال 4 هجری در مدینه به دنیا آمدند.پدر این امام همام حضرت علی (ع) و مادر ایشان حضرت فاطمه(س)بودند.ایشان دوران کودکی خود را در مکتب کسانی چون حضرت علی ،حضرت محمد(ص)وحضرت فاطمه سپری کردندواز معرفت این یاوران سیراب شدند.پس از شهادت برادرش امام حسن (ع) پیشوا و رهبر مسلمانان شدند. این امام از همان آغاز امامت با معاویه وسپس با یزید به مخالفت برخاستند و برای این دو خلیفه ی لعین هیچ ارزشی  قائل نبودند و همواره یزید وپدرش را شرابخوار ودور از اسلام خطاب می کرند.

در سال 60 هجری یزید به حاکم مدینه دستور داد تا از امام حسین بیعت بگیرد.حاکم محترمانه از امام خواست تا بیعت را بپذیرد اما امام امتناع ورزیدند و به سوی مکه رهسپار شدند.وقتی امام به مکه رسیدند وقتی متوجه شدند دشمن می خواهد امام را به شهادت برساند ،حج خود را نیمه کاره گذاشتند و پس از دعای عرفه به راه افتادند.

2.از حج نیمه تمام تا شب عاشورا

امام ویارانش در روز دوم محرم وارد صحرای کربلا شدند.چون امام پرسیدند این صحرا چه نام دارد گفتند کربلا.امام گفتند امان از کرب وبلا.روز دوم شمر با سپاهیان وارد کربلا شد و در مقابل خیام امام چادر زدند.وقتی شمر وارد کربلا شد به حربن ریاحی –که یکی از دلاوران عرب بود-دستور داد تا آب را بر خیام ببندند.روز نهم محرم سپاه کفر می خواست  جنگ را شروع کند اما امام مهلت خواست و آنها یک شب دیگر مهلت دادند.شب عاشورا شب پر رمز و رازی بود .امام چراغ  ها را خاموش کردند و گفتند شما به من عهدی ندارید هر که می خواهد برود برود.آن شب هیچ کس تا طلوع فجر نخوابید و همه مشغول راز ونیاز با خدای خویش بودند. 

فرازی از سخنان امام در شب عاشورا

امام فرمودند:خدای - تبارک و تعالی - را به بهترین گونه می‏ستایم و او را در خوشی و ناخوشی ستایش می‏کنم. خدایا! تو را می‏ستایم که به نبوّت، گرامی‏مان داشتی و قرآن را به ما آموختی و ما را در دین، فهیم کردی و گوش و دیده و دل برایمان قرار دادی و ما را از مشرکان، قرار ندادی.
اما بعد فرمودند:نه یارانی نزدیک‏تر و بهتر از یارانِ خود سراغ دارم و نه خانواده‏ای نیکوکارتر و برقرار کننده پیوند از خانواده خود. خداوند از جانب من به همه شما جزای خیر دهد! هان که گمان دارم از دست این دشمنان، فقط فردا را داریم. هان! به شما اجازه رفتن دادم. همگی می‏توانید بروید که تعهّدی به من ندارید. این شب است و تاریکی، شما را فرا گرفته است. آن را مَرکب خود کنید.

3.روز واقعه تا کاخ یزید

فردای آن روز جنگ از صبح شروع شد.یکی از دلخراش ترین وقایع آنروز شهادت حضرت علی اصغر به دست حرمله با تیر سه شعبه بود.نزدیک ظهر عاشورا که یاران امام و اهل بیت ایشان به شهادت رسیده بودند نوبت به امام رسید.یکی دیگر از واقعه های آن روز شهادت قمر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس بود که قلب هر شیعه ای را به درد می آورد(البته تمام ادیان به حضرت عباس (ع) اعتقاد قلبی دارند).امام حسین وقنی عزم میدان می کردند از تمام اهل بیت اش خداحافظی کرد و به میدان رفت.در آغاز ورود امام،همه از امام می ترسیدند و به اطراف فرار می کردند.تا ناگهان سنگ ها وتیر ها امام را بر روی زمین انداخت.در آن حال همه از وی هراس داشتند.ولی ناگهان شمر ملعون رفت وسر امام را برید.(البته سنان وخولی نیز نامبرده شده است)

پس از واقعه عاشورا

پس از این واقعه با پررویی به خیام حمله بردند. حتی به لباس زنان نیز رحم نکردند .پس از غارت به دستور ابن سعد ده نفر اسب ها را بر روی اجساد کربلا و بدن مبارک امام تازاندند.پس از آن که این کار ها صورت گرفت روز یازدهم محرم به راه افتادندو با سختی تمام به شام رسیدند.شام چراغانی شده بود و همه انگار برای یک جشن آماده بودند اما جشن نبود بلکه می خواستند اسرا را ببینند.

شام و کاخ یزید

وقتی که اسرا وارد شام شدند مردم با سنگ به آنها می زدند و به آنها خارجی می گفتند.در این هنگام سر مبارک امام قرآن می خواند وبه مردم نمایان شد که این کار که با اهلبیت کردند کار اشتباهی بود.یکی دیگر از غمناک ترین صحنه ها شهادت حضرت رقیه(س) در خرابه ی شام بود که هر انسانی را متاثر می گرداند.در کاخ شام نیز حضرت زینب(س) با سخنرانی خود هر مسلمان به خواب غفلت رفته را بیدار کرد.حضرت زین ا لعابدین(ع) نیز با سخنان خود به همه می فهماند که این واقعه از روی نادانی مردم بوده است.پس از این واقعه یزید ازعمل خود پشیمان شد اما طولی نکشید که حکومت او نیز سرنگون شد.از این واقعه می توان درس گرفت که امام حسین (ع) برای زنده نگه داشتن نماز وامر به معروف و نهی از منکر قیام کردند تا هر مسلمانی بفهمد که هیچ حکوتی بر پایه ی ظلم وفساد نمی تواند اداره شود واز همه ی اعمال نماز مهم ترین مسئله است.  




...

طبقه بندی:
نوشته شده در تاریخ شنبه 92/8/11 توسط حسین صمیمی فر | نظرات ()
مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin
قالب وبلاگ